ورود به منزل
روز شنبه ١٨/٦/١٣٩١ امروز باید شما و مامان جونیت از بیمارستان مرخص شوید. بابایی از صبح بعد از نماز صبح بیدار شده و مشغول کارهای خانه است. گرد گیری، جارو ،طی زدن و در کنار اینها دارد برای ناهار هم غذا بار می گذارد. ساعت ٩ با بیمارستان تلفنی صحبت کردم. امیرحسین تمام شب را آرام خوابیده بود ولی دختر تخت بغلی تا صبح گریه می کرده. مامان که از شدت خستگی اصلا متوجه نشده ولی مادری تا صبح نخوابیده بود. ساعت ٩:٣٠ تماس گرفتند و گفتند مرخص هستیم. پدربزرگ آمد برای کارهای ترخیص و من هم رفتم دنبال میوه و خرید. کلی خرید کردم و برگشتم. امیرحسین را در بیمارستان حمام کردند و یک سری آموزش هم به مامان دادن. البته چه حمامی!مادری می گفت موقع حمام کردن کل بخش را رو...